سایت استراتژیست (پایگاه اینترنتی مؤسسه سیاست راهبردی استرالیا) نوشت: مخالفان داخلی محمد بن سلمان, ولیعهد عربستان هم اکنون می توانند این استدلال را مطرح کنند که وی نه تنها موجب مدرن سازی کشور نشده بلکه عربستان را منزوی تر و ضعیف تر از قبل کرده است .
کدام یک باید در سیاست بین المللی در اولویت باشد: ارزش ها یا منافع؟ قتل جمال خاشقجی, روزنامه نگار سعودی به دست جوخه مرگ سعودی در ترکیه, (انتخاب بین) این دوراهی را برای برای غرب کاملاً روشن ساخته است. به هر حال, عربستان سعودی, مشتری اصلی سلاح های غرب, یکی از تولیدکنندگان اصلی نفت, و دارایی مهم برای مقابله با ایران و مهار این کشور است. به علاوه, عربستان بازیگری مهم در جنگ قدرت فعلی در جهان اسلام است. همچنین تا قبل از قتل خاشقجی به نظر می رسید که این کشور در مسیر اصلاحات جدی گام بر می دارد.
در ژوئن 2017, ناگهان محمد بن سلمان به عنوان ولیعهد عربستان و وارث تاج و تخت این کشور اعلام شد. از نظر بسیاری از ناظران, به نظر می رسید که عربستان سعودی در نهایت حاکمی خواهد داشت که با گروههایی که همواره کشور را از مدرن سازی بازداشته اند, مقابله خواهد کرد. کشورهای غربی, و به ویژه آمریکا, دهه هاست که منتظر چنین تغییری در سیاست عربستان بوده اند.
نخست, برای سران غربی دشوار بود که با محمد بن سلمان و دستورکار اصلاحات بلندپروازنه وی اغوا نشوند. در نهایت, کسی پیدا شده بود که هدایت جهان سنی را در مبارزه هژمونیک با ایران بر عهده گرفته بود. مصر در عمل از بازی نفوذ منطقه ای خارج شده بود, و ترکیه هم , با اینکه عضو ناتو بود, شریک دشواری بود. برای رئیس جمهوری در آمریکا که مصمم به کنار گذاشتن رویکرد متوازن تر رئیس جمهور قبلی در برابر منطقه بود, محمد بن سلمان موهبتی الهی محسوب می شد.
اما محمد بن سلمان خیلی زود نشان داد که با یک فرد کامل فاصله زیادی دارد. وی با راه اندازی جنگ در یمن, خطرهای غیرضروری ایجاد کرد, و اکنون دستانش به خون تعداد زیادی غیرنظامی بیگناه آلوده است. وی سعد حریری, نخست وزیر لبنان را ربود, و شمار زیادی از ثروتمندان سعودی را در هتل ریتز-کارلتون ریاض بازداشت کرد, و فقط پس از آنکه بخش زیادی از ثروت خود را واگذار کردند, آنها را آزاد کرد.
پیامی که قتل خاشقجی القاء می کند, بسیار روشن است: شخصیت های ناراضی و مخالف باید بدانند که اگر به انتقاد از رژیم جدید ادامه دهند, چه سرنوشتی در انتظارشان است. رؤیای دموکراسی در جهان عرب خوب است, اما فقط مادامی که درک کنیم اصلاحات باید فقط از راس آغاز شود.
رفتار محمد بن سلمان, چه ناشی از بی فکری و ناپختگی باشد, چه به خاطر رابطه نزدیکش با خانواده ترامپ - به ویژه جارد کوشنر, داماد وی- باشد, یا هر دو دلیل, هیچ شکی وجود ندارد که وی زیاده روی کرده است. نمی توان ستون نویس واشنگتن پست را ترور کرد و انتظار داشت کسی به این موضوع اهمیت ندهد. واقعیت این است که ارتکاب این جنایت در خاک یک کشور رقیب, یعنی ترکیه, فقط این حماقت را دوچندان می کند. پس از حملات 11 سپتامبر 2001, جهان به هیچ وجه نمی تواند تحمل کند که یک جوخه مرگ 15 نفره سعودی خارج از کشور عملیات انجام دهند.
به علاوه, وحشیانه بودن محض این قتل فقط تکان دهنده نبود, به طرز تکان دهنده ای نسنجیده و ساده لوحانه بود. باید آنها می دانستند که کنسولگری عربستان در استانبول به دستگاههای جاسوسی متصل است. همانطور که ما اکنون می دانیم, اطلاعات ترکیه قادر بود این اقدام هولناک را ”به طور زنده“ دنبال کند و سپس به تدریج آن را برای بقیه کشورهای جهان فاش کند. جمله کنایه آمیز رجب طیب اردوغان, رئیس جمهور ترکیه به رقیب سعودی جوان خود از نظر هیچ کسی دور نمانده است: شاید صدها روزنامه نگار در ترکیه زندانی شوند, اما دست کم آنها مثله نمی شوند!
محمد بن سلمان تاکنون خود را فراتر از قانون قلمداد کرده است. وی علاوه بر برخورداری از حفاظت ضمنی ترامپ, می داند که جهان هنوز به شدت وابسته به نفت عربستان است. همانطور که کانادا به تازگی دریافت, رژیم محمد بن سلمان در رو کردن برگ نفتی خود در پاسخ به انتقادها از پیشینیه حقوق بشر این رژیم تعلل نخواهد کرد.
اما محمد بن سلمان به اشتباه تصور می کرد که هرگز در این خصوص به چالش کشیده نخواهد شد. ضرورت تجاری حفظ حسن روابط با عربستان همچنان به قوت باقی است. با این حال, اوضاع تغییر کرده است: عربستان سعودی اکنون بیشتر به آمریکا وابسته است تا آمریکا به عربستان. رشد نفت شل آمریکا به این معناست که آمریکا می تواند در برابر کاهش عرضه نفت عربستان ایستادگی کند. از سوی دیگر, سعودی ها بدون سلاح های آمریکا امکان اقدام نظامی نخوهند داشت. توازن قدرت بین این دو کشور به وضوح به نفع آمریکا تغییر کرده است.
با فاش شدن قتل خاشقجی, بزرگترین بازنده های سیاسی محمد بن سلمان و ترامپ بوده اند. محمد بن سلمان حال باید با مخالفت فزاینده در داخل خاندان سلطنتی مقابله کند. حتی اگر اوضاع مثل همیشه ادامه یابد, مخالفان داخلی وی هم اکنون می توانند این استدلال را مطرح کنند که وی نه تنها موجب مدرن سازی کشور نشده است, بلکه عربستان را منزوی تر و ضعیف تر از زمانی کرده است که هنوز به قدرت رسیده نبود.
در عین حال, ترامپ باید افتضاح سیاسی را که خودش و خانواده اش, با ایجاد روابط گرم شخصی با حاکمان مستبد خارجی ایجاد کرده اند, رفع و رجوع کند. به طور قطع, محمد بن سلمان ربطی به کیم جونگ اون, رهبر کره شمالی ندارد. اما یک الگو وجود دارد, و اگر رابطه ترامپ با کیم هم به ضرر ترامپ تمام شود, کسی تعجب نخواهد کرد.
دیپلماسی یک هنر است, و مستلزم هوشمندی, دوراندیشی, و فراتر از همه, تجربه است. ترامپ نتایج دیپلماتیک را با نوعی بی فکری مفرط پیگیری کرده است. شاید وی در محمد بن سلمان, همین ویژگی خودش را دیده است.